جدول جو
جدول جو

معنی پنبه دهان - جستجوی لغت در جدول جو

پنبه دهان
(پَمْ بَ / بِ دَ)
پنبه دهن:
پنبه دهانی به زمان دراز
با همه کس گرم سر و سوزساز.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پنبه دهان
کم گوی کم سخن
تصویری از پنبه دهان
تصویر پنبه دهان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنچه دهان
تصویر غنچه دهان
معشوق زیبا که دهانش به سان غنچۀ گل باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنده دهان
تصویر گنده دهان
کسی که دهانش بوی بد بدهد
فرهنگ فارسی عمید
دانه های پنبه که به مصرف خوراک دام می رسد و روغن آن برای طبخ غذا و نیز در صابون پزی به کار می رود، پنبه تخم
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ / دِ دَ)
گنده دهن. آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهه:
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز.
سوزنی.
از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ
آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ.
سوزنی.
زنخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ
چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ دَ)
زیبارویی که دهان وی بسان غنچۀ گل باشد. کنایه از معشوق و معشوقه. (از ناظم الاطباء). از اسماء محبوب. (آنندراج) :
کشت مرا دلش به کین، هست لبش گوا بر این
خامشی گواه بین، غنچه دهان کیست او.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 658).
غنچه دهان من بیا تنگدلی من ببین
بی تو چگونه زنده ام سنگدلی من ببین.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ نَ / نِ)
تخم پنبه. بزر پنبه. بذر پنبه. ککچه. فرزع. خیسفوج. (منتهی الارب). حب القطن. حب ّ قطن:
ماهها باید که تا یک پنبه دانه زآب و خاک
شاهدی را حلّه گردد یا شهیدی را کفن.
سنائی.
تجرید، پنبه بیرون آوردن از پنبه دانه. (منتهی الارب).
- امثال:
شب پنبه دانه در می نماید.
شتر در خواب بیند پنبه دانه.
ز کوه تخم مرغ یک پنبه دانه است
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن:
بجذب امر کشی حرف از زبان سکوت
بدست نهی نهی پنبه در دهان صدا.
ظهوری (از آنندراج)
، کنایه از فریب دادن باشد. (برهان قاطع) (رشیدی) ، کنایه از راضی ساختن کسی در امری. (برهان قاطع) ، کنایه از روانه کردن کسی بجائی. (برهان قاطع) :
سایه را پنبه برنه احمدوار
تا شود ابر سایبان خلوت.
خاقانی.
عقل جولاهی است زودش پنبه نه منصوروار
تا چه خواهی کرد این اشتردل جولاه را.
مولوی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ خا)
که حشو از پنبه دارد. صاحب حشو از پنبه: قباء پنبه دار. تنبان پنبه دار.
- پنبه داردوزی، دوختن پنبه بحشو لباس و مانند آن.
- پنبه دار کردن، پنبه گذاشتن، نهادن پنبه بحشو لباس و مانند آن
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ دَ هََ)
پنبه دهان. کنایه از کم گو و کم سخن. (غیاث اللغات) :
پنبه دهنا کدام روئی
سوزن پلکا کدام سوئی ؟
امیرخسرو (از آنندراج).
از دو بیت شاهد پنبه دهان و پنبه دهن معنی مفهوم نمیشود، محتاج تأیید است
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ)
سبدی که زنان ریسنده دارند پنبه را
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنبه دانه
تصویر پنبه دانه
تخم پنبه بذر پنبه پنبه تخم
فرهنگ لغت هوشیار
قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن، فریب دادن، راضی ساختن کسی در امری، روانه کردن کسی بجایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه دهان
تصویر غنچه دهان
زیبارویی که دهان وی بسان غنچه گل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسته دهان
تصویر پسته دهان
معشوق تنگ دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه دان
تصویر پنبه دان
سبدی که زنان ریسنده پنبه را در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه دهن
تصویر پنبه دهن
کم گوی کم سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه دار
تصویر پنبه دار
آنچه آگندگی از پنبه دارد که حشو از پنبه دارد: (قبای پنبه دار)
فرهنگ لغت هوشیار